قبلا يک معلم خجالتي در مهدکودک بودم که در يکي از مناطق محروم زندگي مي کردم.
تازه خانه ام را عوض کرده بودم، تازه ازدواج کرده بودم، و تازه بعنوان معلم مهدکودک استخدام شده بودم.
در دهه بيست سالگي عمرم بودم و درست مثل بقيه دوستان و همسن و سال هايم نااميد و سرخورده.
عاشق تدريس بودم، اما بخاطر وضعيت اقتصادي امنيت شغلي نداشتم.
همين مسئله باعث شد دنبال درآمد بيشتر باشم، و در همين جستجو با بازاريابي شبکه اي آشنا شدم.
شايد از بيرون بنظر نمي رسيد که شانس موفقيت بالايي داشته باشيم.
مطمئنا نمي توانستم يکي از ده نفر اول ليست کسي باشم اما در عوض آمادگي يادگيري داشتم، متعهد بودم، و تشنه تغيير.
بالاخره با پشتکار و تعهد به رشد فردي و حرفه اي توانستيم يک سيستم راه انداخته، و به بقيه کمک کنيم تا شروع خوبي داشته باشند.
در چهار سال اول، که ديگر 29 ساله شده بودم، به اولين حقوق بگير شرکت با درآمد ماهيانه شش رقمي رسيدم، و در تيم خود چند حقوق بگير با درآمد شش تا هفت رقمي را هم آموزش مي داديم که سوار اتومبيل هاي مجاني شده و از سفرهاي لوکس به مقاصد عالي لذت مي بردند.
حتي از اينها بهتر دنبال کردن عشق مان در کمک به کودکان نيازمند در سرتاسر دنيا بود.
چطور شروع کرديم؟
وقتي کسب و کارم را شروع کردم تنها خواسته ام کسب 3000 دلار درآمد بيشتر در ماه بود تا اگر شغل تدريس را از دست دادم به مشکلي برنخورم.
من و مادرم اولين مشاوران شرکت بوديم، به همين خاطر سرشاخه اي نداشتيم که ما را هدايت کند.
قبلا مربي آموزش محصول بوديم و به همين خاطر در اين شرکت کاري را انجام داديم که بلد بوديم
شروع کرديم به فروش محصولات بسيار.
اينکار عالي بود چون من به همان چند صد تا هزار دلار اضافه در ماه رسيدم.
از نتيجه اين شغل پاره وقت کاملا راضي بودم، و مادرم (سرشاخه من) هم عاشق کارش بود چون از فروش من درآمد بيشتري هم بدست مي آورد.
احساس مي کرديم بخت در خانه مان را زده و اين فرصت کسب و کار راز ما بود که حسابي مراقب آن بوديم!
همچنان به فروش محصولات ادامه داديم…خيلي طول نکشيد که با داستان هاي موفقيت رهبراني با درآمدهاي شش و هفت رقمي در سايت Networking Times آشنا شديم.
آنها چطور چنين درآمدي داشتند؟
همه آنها براي بهره بردن از تلاش هايشان و چندبرابر شدن درآمدشان يک تيم ساخته بودند. وقتي از فروش محصول به مشتري يابي براي پيوستن به کسب و کارم رو آوردم، در عرض چند ماه حسابم را چک کردم و ديدم از آن به بعد درآمد با سرعت موشک بالا مي رود.
در فرهنگ لغت انگليسي وبستر اين واژه به معناي جستجو در معدن طلا معني شده است.
مشتري يابي همان فرايند صحبت کردن با مردم به اميد يافتن کسي است که علاقه دارد به شما پيوسته يا محصولات شما را خريداري کند.
در طول همين فرايند گفتگوها بين افراد زيادي جستجو مي کنيد تا فقط چند نفري را پيدا کنيد که مايلند به شما بپيوندند.
بعد از آن، آدم هاي زيادي خواهيد داشت که به شما مي پيوندند و کيفيت کاري آنها با هم متفاوت است.
بااينحال، براي تغيير زندگي تان فقط به چند شريک قدرتمند نياز داريد. اينها همان “طلا”ي شما هستند!
شايد لازم باشد با آدم هاي زيادي حرف بزنيد تا همين چند نفر را پيدا کنيد— درست مثل الک کردن سنگريزه ها براي جدا کردن طلا.
اگر به شما مي گفتم در حياط خانه تان چهار شمش طلا هست، همه جاي حياط را زيرورو نمي کرديد تا آنها را پيدا کنيد؟ قطعا مي کرديد!
چطور به اينجا رسيدم؟
من يک نمونه زنده براي اثبات اين حقيقت هستم که بازاريابي شبکه اي جواب مي دهد.
من زمان زيادي را صرف الک و غربال کردن آدم ها کردم.
مي توانم ادعا کنم از پنج سال پيش که کارم را در اين حرفه شروع کردم با هزاران نفر صحبت کرده ام.
بيش از صد نفر به شبکه من پيوسته اند.
حدودا سي نفر دارم که با سرعت متوسط در اين کسب و کار مشغول به کار هستند.
نه رهبر برتر دارم که سه نفر آنها بخش اعظم درآمد من را تامين مي کنند.
براي بقيه چه اتفاقي افتاد؟
بعضي ها محصول سفارش مي دهند، گهگاهي تبليغ مي کنند، و بعضي ها با خودشان فکر کرده اند الان زمان مناسبي براي آنها نيست.
درست مثل هر شغل ديگري، اگر با شانس خود رهبر و افراد متوسط خوبي پيدا کنيد قدرت بالايي دارد.
“براي پيدا کردن طلا بايد سنگريزه هاي زيادي را الک کنيد.”
شانس هاي شما کدامند؟
اين درس را فراموش نکنيد:
“موفقيت مستقيما به ميزان تمايل شما به تلاش براي يافتن ديگراني مثل خودتان وابسته است که خود را متعهد به موفقيت مي دانند.”
تا وقتي به طلا برسيد و مثل من سه رهبر ميليون دلاري پيدا کنيد حاضريد چند بار “نه” بشنويد؟
البته اگر مي دانستيد که شانس ها کجا جلوي پاي تان سبز مي شوند کار خيلي آسان تر مي شد
.اما يک مشکل وجود دارد: شما براي خودتان يک مجموعه خوش شانسي داريد که تا وقتي به موفقيت نرسيد متوجه نمي شويد چه هستند.
پس اگر هنوز شرکاي قدرتمند خود را پيدا نکرده ايد يا مي توانيد همين الان همه چيز را رها کرده و فرض کنيد اين کسب و کار در مورد شما جواب نمي دهد و يا اينکه درک کنيد درحال بازي کردن کارت هايتان هستيد.
پس به کسب و کار خود مهلت بدهيد تا بزرگ شود! قوي باشيد. کم نياوريد! به جستجوي طلا ادامه دهيد!
منبع:مارکت ام ال ام
مطلب پیشنهادی:دکه کنار جاده
عالی بود
تشکر از دیدگاه شما